به پایین نشستن خیالت نره
من از خیلیا خیلی بالاترم
من اونقدر دارم که با یک نفس
تموم غماتو یه جا میخرم
مثه خاک قالی که باید تد
مثه شیشه ی غم که باید شکست
به این آسمون طلایی قسم
به این سفره ی باز و این نونی که هست
فقط عشق میتونه با بودنش
یه دنیای غمگین و شادش کنه
کم آورده بودم به دادم رسید
خدا درد عشق و زیادش کنه
خودم خم شدم تا تمام تنم
واسه جاده ی زندگی پل بشه
کنارت نشستم مدد خواستم
که کار نشد با توکل بشه
وقتی دستت تو دست عشقته و آروم یه فشار کوچیک به دستت میده .
بی تفاوت ازین فشار رد نشیا
داره باهات حرف میزنه.
میگه دوست داره!
میگه هوات و داره!
میگه حواست به من باشه!
میگه حواسش بهت هس!
میگه تنها نیستیا!
میگه
تو هم همینجور که دستت تو دستشه
آروم انگشت شصتت و بکش رو انگشتاش.
آره
یه وقتایی بی صدا و بی نگاه حرف بزنین !